روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم. مدت ها بود می خواستم برای سیاحت از مکان های دیدنی به سفر بروم. در رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم.
فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم. در انتهای لیست نوشته شده بود: غذای رژیمی می خورید؟ ... نه
نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:
عمو... میشه کمی پول به من بدی؟
نه کوچولو، پول زیادی همراهم نیست.
فقط اون قدری که بتونم نون بخرم.
باشه برات می خرم.
صندوق پست الکترونیکی من پُر از ایمیل بود. از خواندن شعرها، پیام های زیبا و هم چنین جوک های خنده دار به کلی از خود بی خود شده بودم. صدای موسیقی یادآور روزهای خوشی بود که در لندن سپری کرده بودم.
عمو می شه بگی کره و پنیر هم بیارن؟
آه یادم افتاد که اون کوچولو پیش من نشسته.
باشه ولی اجازه بده بعد به کارم برسم. من خیلی گرفتارم. خُب؟
غذای من رسید. غذای پسرک را سفارش دادم. گارسون پرسید که اگر او مزاحم است، بیرونش کند. وجدانم مرا منع می کرد. گفتم نه مشکلی نیست.
بذار بمونه. برایش نان و یک غذای خوش مزه بیارید.
آن وقت پسرک روبروی من نشست.
عمو چی کار می کنی؟
ایمیل هام رو می خونم.
ایمیل چیه؟
پیام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستن.
متوجه شدم که چیزی نفهمیده. برای این که دوباره سوالی نپرسد گفتم:
اون فقط یک نامه است که با اینترنت فرستاده شده.
عمو تو اینترنت داری؟
بله در دنیای امروز خیلی ضروریه.
اینترنت چیه عمو؟
اینترنت جاییه که با کامپیوترمی شه خیلی چیزها رو دید و شنید. اخبار، موسیقی، ملاقات با مردم، خواندن و نوشتن، رویاها، کار و یادگیری. همه این ها وجود دارن ولی در یک دنیای مجازی.
مجازی یعنی چی عمو؟
تصمیم گرفتم جوابی ساده و خالی از ابهام بدهم تا بتوانم غذایم را با آسایش بخورم.
دنیای مجازی جاییه که در اون نمی شه چیزی رو لمس کرد. ولی هر چی که دوست داریم اون جا هست. رویاهامون رو اون جا ساختیم و شکل دنیا رو اون طوری که دوست داریم عوض کردیم.
چه عالی. دوستش دارم.
کوچولو فهمیدی مجازی چیه؟
آره عمو. من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم.
مگه تو کامپیوتر داری؟
نه ولی دنیای منم مثل اونه مجازی.
مادرم تمام روز از خونه بیرونه. دیر برمی گرده و اغلب اون و نمی بینیم.
وقتی برادر کوچیکم از گرسنگی گریه می کنه، با هم آب رو به جای سوپ می خوریم. خواهر بزرگ ترم هر روز میره بیرون. میگن تن فروشی می کنه اما من نمی فهمم چون وقتی برمی گرده می بینم که هنوزم هم بدن داره.
پدرم سال هاست که زندانه و من همیشه پیش خودم همه خانواده رو توی خونه دور هم تصور می کنم. یه عالمه غذا، یه عالمه اسباب بازی و من به مدرسه میرم تا یه روز دکتر بزرگی بشم.
مگه مجازی همین نیست عمو؟
قبل از آن که اشک هایم روی صفحه کلید بچکد، نوت بوکم را بستم.
صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعید، تمام کند. پول غذا را پرداختم. من آن روز یکی از زیباترین و خالصانه ترین لبخندهای زندگیم را همراه با این جمله پاداش گرفتم:
ممنونم عمو، تو معلم خوبی هستی.
آن جا، در آن لحظه، من بزرگ ترین آزمون بی خردی مجازی را گذراندم. ما هر روز را در حالی سپری می کنیم که از درک محاصره شدن وقایع بی رحم زندگی توسط حقیقت ها، عاجزیم.
تصور کنید بانکی دارید که در آن هر روز صبح 86 هزار و 400 تومان به حساب شما واریز می شود و تا آخر شب فرصت دارید همه پولها را خرج کنید ،چون آخر وقت حساب خود به خود خالی می شود .
در این صورت شما چه خواهید کرد ؟
البته که سعی می کنید تا آخرین ریال را خرج کنید !
هر کدام از ما چنین بانکی داریم : بانک زمان
هر روز صبح ،در بانک شما 86400 ثانیه اعتبار ریخته می شود و آخر شب این اعتبار به پایان می رسد
هیچ برگشتی نیست و هیچ مقداری از این زمان به فردا اضافه نمی شود .
ارزش یک سال را دانش آموزی که مردود شده ،می داند .
ارزش یک هفته را سر دبیر یک هفته نامه می داند .
ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار یا هواپیما جامانده ، می داند
و ارزش یک ثانیه را آنکه از تصادفی مرگبار جان به در برده ،می داند .
هر لحظه گنج بزرگی است ،گنجتان را مجانی از دست ندهید .
همیشه به خاطر بسپارید که زمان به خاطر هیچکس منتظر نمی ماند .
دیروز به تاریخ پیوست ،
فردا یک معماست ،
و امروز یک هدیه است .....
کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود ، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد . پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد !
استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند . در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عوض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد . بعد از 6 ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود . استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد ، سرانجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد !
سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات کشوری ، آن کودک یک دست موفق شد تمام حریفان را زمین بزند و به عنوان قهرمان سراسری انتخاب گردد .
وقتی مسابقات به پایان رسید ، در راه بازگشت به منزل ، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید ، استاد گفت : دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی ، ثانیاً تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن ، گرفتن دست چپ حریف بود که تو چنین دستی را نداشتی ! یاد بگیر که در زندگی ، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت خود استفاده کنی ، راز موفقیت در زندگی داشتن امکانات نیست ، بلکه استفاده از « بی امکانی » به عنوان نقطه قوت است
"امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آن را ببینم."
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته بود و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده میشد: "من کور هستم لطفا کمک کنید."
روزنامهنگار خلاقی از کنار او میگذشت. نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت، آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آن روز، روزنامهنگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او، خبرنگار را شناخت. از او پرسید که بر روی تابلو چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد: "چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم" و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی خوانده میشد: "امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آن را ببینم."
وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید. خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد. باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است. حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل، فکر، هوش و روحتان مایه بگذارید.
استراتژی جودویی چیست؟ استراتژی جودویی (JUDO STRATEGY) روشی برای رقابت با حریفان قدرتمندتر است که بر مهارت ،بیش از بزرگی و قدرت تکیه می کند. این استراتژی برای اولین بار در سال 2002 در نشریه BUSINESS STRATEGY REVIEW=BSR توسط DAVID B YOFFIE و MARY KWAK مطرح شد و شکل جدید و کاربردی تری از استراتژی های رقابتی را به نمایش گذاشت.
ادامه مطلب ...
کیفیت زندگی شما بستگی دارد به کیفیت مدیریت شما در استفاده بهتر از وقت
وقت با ارزش ترین منبع مالی و تمام موجودی شما برای خرید چیزهایی است که در زندگی خواهان آن هستید
وقت از بین رفتنی است ، نمی توان آن را پس انداز کرد. فقط می توان آن را به روش های مختلف خرج کرد
ادامه مطلب ...
همه ما رویا ها و آرزوها یی داریم ... همه ما در اعماق روح خود می خواهیم باور کنیم که دارای موهبت خاصی هستیم، می توانیم تغییر و تفاوتی ایجاد کنیم، می توانیم به طریق خاصی در دیگران نفوذ کنیم و می توانیم جهان فعلی را به صورت دنیای بهتری در آوریم
ادامه مطلب ...مردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم میزد. مردی را در فاصله دور می بیند
که مدام خم میشود و چیزی را از روی زمین بر میدارد و توی اقیانوس پرت
میکند. نزدیک تر می شود، میبیند مردی بومی صدفهایی را که به ساحل می
افتد در آب میاندازد.
- صبح بخیر رفیق، خیلی دلم می خواهد بدانم چه می کنی؟
- این صدفها را در داخل اقیانوس می اندازم. الآن موقع مد دریاست و این
صدف ها را به ساحل دریا آورده و اگر آنها را توی آب نیندازم از کمبود
اکسیژن خواهند مرد.
- دوست من! حرف تو را می فهمم ولی در این ساحل هزاران صدف این شکلی وجود
دارد. تو که نمیتوانی آنها را به آب برگردانی خیلی زیاد هستند و تازه
همین یک ساحل نیست. نمی بینی کار تو هیچ فرقی در اوضاع ایجاد نمی کند؟
مرد بومی لبخندی زد و خم شد و دوباره صدفی برداشت و به داخل دریا انداخت
و گفت:
"برای این یکی اوضاع فرق کرد
توسعه خود به عنوان یک رهبر آسان نیست. تغییر رفتاری سخت، وقت گیر و ناامید کننده است. به هر حال رفع پنج مانع معمول برای تغییر می تواند مسیرتان برای بهبود را راحتتر کند.
1- این کار را درتملک خود درآورید. اگر فکر کنید که نمی توانید این کار را انجام دهید، نخواهید توانست آن را انجام دهید. تواناییتان برای تغییر را باور کرده و قبل از اینکه شروع کنید این کار را ملک خود بدانید.
2- بردبار باشید. نتایج مثبت ماندگار وقت گیر است و معمولاً 50% یا 100% طولانی تر از چیزی که مردم به طور معمول فکر میکنند می باشد.
3- مشکلات را پذیرا باشید. تغییر واقعی محتاج کار واقعی است. وقتی که به این کار می پردازید برای مواجه شدن با چالشهایی که پیش بینی نمی کردید آماده باشید.
4- پریشانی و گیجی را رد کنید. چیزی که مهمتر است حتماً پیش خواهد آمد. شما بایستی توسعه و بهبودتان را به عنوان یک اولویت قرار داده و از اینکه پریشانی مسیرتان را منحرف کند، دوری کنید.
5- ادامه دهید. وقتی که شروع به دیدن نشانه ها نمودید، اظهار پیروزی نکنید. تغییر پایدار نیاز به ادامه دادن حتی به اندازه یک عمر دارد.
برایان تریسی : برای آنکه کار جدیدی را شروع کنید ،
ادامه مطلب ...برایان تریسی : همین الان یک ورق کاغذ بردارید و ده هدفی را که می خواهید در سال آینده به آنها برسید لیست کنید. این هدف ها را به صورتی بنویسید که گویا یک سال گذشته است . و آنها همگی به تحقق پیوسته اند . در نوشتن هدف هایتان از زمان حال و ضمیر اول شخص استفاده کنید . هدف ها باید با صراحت و با قاطعیت بیان شوند . با این کار ذهن ناخودآگاه شما بی درنگ آنها را تایید می کند . ..
سپس ده هدفی که نوشته اید مرور کنید . از میان آنها هدفی را انتخاب کنید که رسیدن به آن بیشترین تاثیر را در زندگی شما می گذارد . این هدف هر چه که هست آن را روی یک برگ کاغذ بنویسید ، برای رسیدن به آن مهلتی تعیین کنید ، برنامه ریزی کنید ، طبق برنامه دست به کار شوید و هر روز برای دست یابی به هدف مورد نظر کاری انجام دهید . همین تمرین به تنهایی می تواند زندگی شما را دگرگون کند!
برایان تریسی : مدام به راه های مختلفی که از طریق آنها می توانید وقت اضافی ایجاد کنید فکر کنید.
از این وقت ها برای انجام مهم ترین کارهایی که می توانند در دراز مدت بیشترین تاثیر را بر زندگی و کارتان بگذارند استفاده کنید. هر دقیقه را به حساب بیاورید . با برنامه ریزی و آمادگی از قبل اجازه ندهید که از هدف تان دور شوید و یا عوامل بازدارنده بتوانند در پیشرفت تان اختلال ایجاد کنند . بیش از هر چیز با انجام کاریابی به اهدافتان هستیدهای مهم و اصلی تان بر روی به دست آوردن مهم ترین نتایج تمرکز داشته باشید و فراموش نکنید که خودتان مسئول دست .
برایان تریسی : برای آنکه کار جدیدی را شروع کنید ، باید کار قدیمی تری را تمام کنید و یا دیگر آن را ادامه ندهید . لازمه وارد شدن ، خارج شدن است . لازمه برداشتن ، گذاشتن است.
* قانون تلاش غیرمستقیم
در روابط با دیگران غیر مستقیم عمل کردن بیشتر باعث موفقیت می شود . برای اینکه یک دوست خوب داشته باشید باید یک دوست خوب باشید . اگر می خواهید روی دیگران تاثیر بگذارید باید شما هم از دیگران تاثیر بگیرید .برای ایجاد و حفظ روابط دوستانه باید اول خودتان یک فرد دوست داشتنی باشید .
از نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند
1-ثروت ، بدون زحمت
2- لذت، بدون وجدان
3- دانش، بدون شخصیت
4- تجارت، بدون اخلاق
5- علم، بدون انسانیت
6- عبادت، بدون ایثار
7- سیاست، بدون شرافت
این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوه اش داد. اعتقاد بر این است که وی این موارد را در جست و جوی خود برای یافتن ریشه های خشونت شناسایی کرد. در نظر گرفتن این موارد، بهترین راه جلوگیری از بروز خشونت در یک فرد و یا جامعه است.
دسته اول
آنانی که وقتی هستند هستند ، وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدمها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
.
دسته دوم
آنانی که وقتی هستند نیستند ، وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصیتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهشان یکی است.
.
دسته سوم
آنانی که وقتی هستند هستند ، وقتی که نیستند هم هستند
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.
.
دسته چهارم
آنانی که وقتی هستند نیستند ، وقتی که نیستند هستند
شگفتانگیزترین آدمها در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
۱)حقیقت را بگویید
منظور این نیست که فقط دروغ نگویید. گفتن حقیقت حد مشخصی دارد، که با در نظر گرفتن آن هم خودتان احساس آزادی و راحتی خواهید کرد و هم دیگران به سمتتان جلب می شوند. باید سعی کنید حقیقت را از موضع عشق بگویید، نه از موضع قدرت یا ترس.
۱-شخصی که با ذکاوت وهوشیاری کارمی کند بیشتر از کسی که سخت ترکارمی کند به اهدافش نائل می گردد.
2- توانایی شناسایی عوامل اتلاف وقت را در خود ایجاد نمایید واز این عوامل بپرهیزید.
3- بگذارید ساعت شما 5 دقیقه جلو باشد.
4- یک مدیر کارا 85 درصد کار خود را فورا به دست می گیرد.
5- مدیریت زمان تنها فرایند مشخص نمودن اولویت های شما نیست بلکه تشخیص مقدار زمان موجود و شیوه ی بکار بردن این زمان برای انجام کار را نیز شامل می شود.
6- برنامه ریزی پیشرفته با رویایی بودن فرق دارد. ارتباط خود را با واقعیات قطع نکنید.
7- اگر می توانید کاری را سریعتراز دیگران انجام دهید پس آن را به دیگری واگذار نکنید.
8- نگاه کردن زیاد به ساعت به آن معناست که شخص از کار خود راضی نیست و انگیزه ی خود را از دست داده است.
9- نقش یک مدیر مانند یک کاتالیزور است. باید به عمل ها و عکس العمل ها بدون ایجاد تغییری در خود کمک نمایید.
10- در مواقعی که حس می کنید مرور زمان می تواند مفید باشد صبور باشید. گذر زمان می تواند مطلوب هم باشد.
v پنج درس از جک ولش، مدیر عامل جنرال الکتریک
1- به کارکنان خود بگویید هیچ گاه اجازه ندهند قربانی واقع شوند ... اگر چنین احساسی دارند بهتر است بروند جای دیگری کار کنند.
2- پیوسته باغچه خود را بپیرایید ... بهترینها را برافرازید و بدترینها را وجین کنید.
3- روی نمودار نمره دهید ... من اگر ده نفر داشته باشم، یک نفرشان ستاره خواهد بود، یکی هم حیف نان.
4- به جای تعریف هدفهای معین اجرایی برای افراد، آنها را به چالشی بکشانید که هر فکری برای پیشرفت دارند مطرح کنند.
5- نمیشود فرد را تنها با لوح ستود، جیب او را هم باید در نظر داشت.
v پنج درس از جان چمبرز، مدیر عامل سیسکو سیستمز
1- مشتری را در کانون فرهنگ سازمانی خود جای دهید؛ درآمد کارکنان سیسکو ارتباط مستقیم با میزان خشنودی مشتری دارد.
2- به یکایک کارکنان اختیار دهید. بهرهوری بالا میرود و ماندگاری افراد بهتر میشود.
3- با تحول، شکوفا شوید.
4- کار تیمی نیاز به ارتباط دو جانبه و اعتماد متقابل دارد.
5- مشارکت نیرومند بسازید. تاکید رهبری سازمانی در این دهه، بر گسترش درونی، تملکهای موثر و ایجاد نوعی همزیستی بنگاهها در چارچوب مشارکت در یک مدل افقی است.
v پنج درس از جرگن شرمپ، رئیس هئیت مدیره و مدیرعامل دایملر ـ کرایسلرv درباره مدیریتهای ادغامهای بسیار کلان
1- مواظب خطرات تساهل بیش از حد باشید.
2- از همان اول کار، موضوعات ناخوشایند را به میان آورید.
3- بسیار بهتر است سریع کار کنید و گهگاه مرتکب اشتباهی هم بشوید تا اینکه لخت باشید.
4- وقتی هوای تغییر از سر افراد بیفتد، خیلی بیشتر در برابر آن ایستادگی میکنند، تا هنگامی که انتظارش را دارند.
5- روراست باشید، چون میدانید چه چیزی روح کارکنان را تازه میکند: صداقت. جداً میگویم. منظورم این است که هیچ کس در این دنیا انتظار صداقت ندارد.
v پنج درس از سانفورد ویل، رئیس هیئت مدیره و یکی از دو مدیرعامل سیتی گروپv درباره پیروزی ادغام1- در ادغام، بیش از حالت عادی، در تصمیمگیری شتاب کنید. این موجب میشود افراد خوب را از دست ندهید و در عین حال همگان پیام شما را دریافت کنند.
2- طرف مقابل و افراد آن را محترم دارید. با افراد صحبت کنید، در دسترس باشید، به پرسشهای آنان پاسخ دهید. اگر افراد به این باور برسند که کار شما در جهت خلق یک سازمان کارآمدتر با رشد سریعتر است، گمان میکنم خیلی بیشتر مایل باشند خود را برای تغییرات آینده آماده کنند.
3- از اختیار خرید سهام و امتیازهای مشابه برای تشویق کارکنان به مالکیت کمک گیرید تا همه خود را جزئی از سازمان جدید به شمار آورند.
4- وقتی میخواهید درباره افراد تصمیم بگیرید، با آنها رو راست باشید. بسیار مهم است که صداقت به خرج دهید و از همان اول کار، تصمیم خود را اعلام کنید.
5- همسران را وارد موضوع کنید ... این کار، نوعی احساس خانوادگی پدید میآورد ... هر چه آنها درباره استراتژی شما و درباره اینکه شرکت چه میخواهد بکند و دنبال چه هدفی است بیشتر بدانند، به گمان من پشتیبانی بیشتری از کل خانواده به دست میآید.
v پنج درس از تینا براون، مدیر و سردبیر مجله TALK
1- به ذوق خود اعتماد کنید. من به همه گوش میدهم ... اما معمولاً به خودم برمیگردم و میکوشم با فکر اولم ارتباط برقرار کنم.
2- هویت دیداری نیرومند داشته باشید ... کنار هم گذاشتن خردهریز این و آن، دردی دوا نمیکند.
3- مهمانی بدهید. در آغاز نشر یک مجله جدید، هر چه کار بشود کم است. دنیا بزرگ است. باید با آدمهای زیادی ارتباط برقرار کنید.
4- در هزینه کردن و در بستهبندی کالا متفاوت باشید. ظرفیتهای جدید را پیدا کنید. اگر سرمایه ندارید باید مایه داشته باشید.
5- از ظرفیتهای موجود خود به شیوه متفاوت بهره گیرید. مثلاً از نویسندهها ... راهش این است که ببینید چه چیزی آنها را سر ذوق میآورد ... چنان برخورد کنید که حس کنند میتوانند درباره چیزهایی مطلب بنویسند که تا حالا نمیتوانستهاند.
v پنج درس از کوین رابرتس، مدیرعامل ساعتچی اند ساعتچیv درباره تبلیغ در شبکه جهانی
1- یادتان باشد هیچ رسانهای جانشین دیگری نشده؛ صحبت یا این یا آن نیست. روزنامه و رادیو با آمدن تلویزیون از میدان به در نشدند، تلویزیون هم با آمدن اینترنت به در نخواهد شد.
2- بنگاههای بزرگ، حرف از ایجاد رابطه میزنند، نه فقط انتقال اطلاعات. تبلیغ در اینترنت افسونگر و احساس برانگیز باشد.
3- بنگاههای تبلیغات اینترنتی و بنگاههای سنتی باید به کاری بپردازند که در آن خبرهاند. آنها باید تا مرحله نامزدی جلو بروند، اما ازدواج نکنند.
4- از بچههایی که به داتکامها پناهنده شدند با آغوش باز استقبال کنید. آنها زخمی، اما هوشیارتر بر میگردند.
5- این قدر دنبال فناوری نباشید، شیفته اندیشه باشید. حرف الف نماینده الکترونیک نیست، نماینده احساس است.
v پنج درس از مایکل دل، رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل دل کامپیوترv در ترقی صنعت خودرو1- برای کاهش هزینه ارتباطات میان قطعهآوران، تولیدکنندگان و نمایندگیهای فروش، از اینترنت کمک بگیرید.
2- عملیات فرعی را به بنگاههای دیگر واگذار کنید.
3- تحول را شتاب دهید، کارکنان را آماده پذیرش تغییر کنید.
4- داد و ستد از راه اینترنت را آزمایش کنید. ببینید هر گاه مشتریان، از راههایی که تا کنون سابقه نداشته اطلاعات مورد نیازشان را به دست آورند، چه پیش میآید.
5- با کاهش دادن موجودی و داراییهای دیگر، ببینید چه سرمایهای آزاد میشود؛ توجه کنید که با آن چه میتوان کرد.
بعضی افراد براین باورند که خلاقیت ذاتی است ، برخی دیگر باور دارند که با آموزش ، هر کس می تواند خلاق شود . در دیدگاه دوم خلاقیت را می توان فرایندی چهار مرحله ای دید مرکب از :
· ادراک
· پرورش
· الهام
· نوآوری
ادارک یعنی نحوه دیدن چیزها. خلاق بودن یعنی چیزها را از زاویهای منحصر به فرد دیدن. به عبارتی یک کارمند ممکن است راه حلهای یک مسئله را طوری ببیند که دیگران نمیتوانند آن طور ببینند.
رفتن از ادراک به حقیقت به هر حال فوراً اتفاق نمیافتد. در عوض اندیشهها از فرایند پرورش میگذرند. بعضی اوقات کارکنان نیاز دارند که در مورد اندیشههای خود تعمق کنند. این به معنای فعالیت نکردن نیست بلکه در این مرحله کارکنان باید دادههای انبوهی را که ذخیره، بازیابی، مطالعه و دوباره شکل دهی کردهاند در نهایت در قالب چیزی جدید بریزند. گذشت سالیان برای طی این مرحله امری طبیعی است.
در فرایند خلاقیت الهام آن لحظهای است که تمامی تلاشهای قبلی شما به طور موفقیت آمیز به ثمر میرسند. گرچه الهام به شعف میانجامد اما کار خلاقیت تمام نشده است. خلاقیت نیاز به تلاشی نوآور دارد. نوآوری یعنی گرفتن آن الهام و تبدیل آن به تولیدی مفید- خدمت یا روش انجام چیزی . این گفته را به ادیسون نسبت میدهند که «خلاقیت یعنی یک درصد الهام و ۹۹ درصد عرق ریختن» به عبارتی ۹۹ درصد نوآوری را آزمودن، ارزشیابی کردن و باز آزمودن آن چیزهایی تشکیل میدهد که توسط الهام دریافت شده است. معمولاً در این مرحله است که یک فرد دیگران را بیشتر مطلع و درگیر آن چیزی میکند که روی آن کار کرده است.