باران

برای زندگی بهتر

باران

برای زندگی بهتر

گنجشک و آتش

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت !

پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد !
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد !

دوستی نه در ازدحام روز گم می شود نه در سکوت شب ، اگر گم شد هرچه هست دوستی نیست . . .‬
نظرات 2 + ارسال نظر
هومن چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ب.ظ http://boomrang.loxblog.com

سلام
بازهم مثل همیشه زیبا بود
راستی داداش این داستان ها رو از کجا تهییه میکنی
اگه کتاب داره لطف میکنی اسمش رو بگی ؟
موفق باشی

سلام

ممنون از لطف شما
جای خاصی نیست .منابع مختلفی دارن

یاسین چهارشنبه 22 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:27 ق.ظ

سلام
کارات خیلی قشنگه . موفق باشی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد