یک پژوهشگرانسان شناس، در آفریقا، به تعدادی از بچه های بومی یک بازی را پیشنهاد کرد
او سبدی از میوه را در نزدیکی یک درخت گذاشت و گفت هر کسی که زودتر به آن برسد آن میوه های خوشمزه را برنده می شود
هنگامی که فرمان دویدن داده شد ، آن بچه ها دستان هم را گرفتند و بایکدیگر دویده و در کنار درخت، خوشحال به دور آن سبد میوه نشستند. وقتی پژوهشگر علت این رفتار آن ها را پرسید وگفت درحالی که یک نفراز شما می توانست به تنهایی همه میوه ها را برنده شود،چرا از هم جلو نزدید؟ آنها گفتند ": اوبونتو"* ؛ به این معنا که: "چگونه یکی از ما می تونه خوشحال باشه، در حالی که دیگران ناراحت اند"؟
اوبونتو" در فرهنگ "ژوسا" یعنی : من هستم، چون ما هستیم"
مطلب آموزنده ای بود
اگر نام این داستان را من بخواهم انتخاب کنم:
کودکان بزرگ و انسان شناسی کوچک
سلام
داستان هایی که میذاری خیلی زیباست.من قبلا چند تا از داستان هات رو توی وبلاگم گذاشته بودم(با ذکر منبع)
آدرس وبلاگت توی یک کتاب موبایل بود
به هر حال موفق باشی
یا علی