باران

برای زندگی بهتر

باران

برای زندگی بهتر

شاهزاده و گدا

به شاهزاده خبر دادند که جوان فقیری در شهر هست که بسیار به تو شباهت
دارد ، دستور داد و جوان را به حضورش آوردند.
شاهزاده بر روی تخت نشسته بود ، بادی به غبغب انداخت و در حضور درباریان
گفت:  از سر و وضع فقیرانه ات که بگذریم ، بسیار به ما شباهت داری ، بگو
ببینم مادرت قبلا در دربار خدمت نمی کرده است؟؟؟

درباریان خنده تمسخر آمیزی کردند و به جوان با تحقیر نگریستند.

جوان لبخندی زد و گفت:  اعلا حضرتا ، مادر من فلج مادر زاد است ، اما
پدرم چندی باغبان شاه بوده است !

نظرات 3 + ارسال نظر
محمودرضا پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:20 ق.ظ

سلام
وبلاگ جالبی دارید ، ممکن خودتان را هم معرفی کنید ؟ فکر میکنم زنگی آبادی !!

زندگی جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ب.ظ http://bihrang.blogfa.com

عجب جواب دندان شکنی داده

لیلا یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ق.ظ http://1emesle2.blogfa.com

نمیری الهی با این داستانک هات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد