باران

برای زندگی بهتر

باران

برای زندگی بهتر

چگونه زیستن در دنیا - بهلول

آورده‌اند که روزی عبدالله مبارک به قصد بهلول به صحرا رفته بهلول را دید که سراپا برهنه الله‌الله گویان بود. پیش ‌رفته سلام کرد. بهلول جواب سلام بداد. عبدالله مبارک عرض کرد: یا شیخ! استدعا و التماس من آن است که مرا پندی دهی و نصیحتی کنی که در دنیا چون باید زیست کرد تا از معصیت دور بود که من مردی گناهکارم و از عهده نفس سرکش برنمی‌آیم. بهلول فرمود یا عبدالله من خود سرگردانم و به خود درمانده‌ام، از من چه توقع داری؟ اگر مرا عقل بودی مردم مرا دیوانه نگفتندی. سخن دیوانگان را چه اثر باشد؟ برو دیگری را طلب کن که عاقل باشد، و خاموش شد. عبدالله باز الحاح و تضرع کرد که یا شیخ مرا نومید مکن که به امیدی آمده‌ام.

بهلول گفت: ای عبدالله تو اول با من چهار شرط بکن که از سخن دیوانه بیرون نروی. آنگاه تو را پندی گویم که سبب رستگاری تو باشد و دیگر بر تو گناه ننویسند. عبدالله عرض کرد: آن چهار شرط کدام است؟

بهلول گفت شرط اول آن است که وقتی گناه کنی و برخلاف امر خدا نمایی روزی او را نخوری. عبدالله گفت: پس رزق که را خورم؟ بهلول گفت: پس تو مرد عاقلی، روزی او را  خوری و خلاف حکم او کنی؟ خود انصاف بده، شرط بندگی چنین باشد؟

عبدالله عرض کرد: حق فرمودی. شرط دوم کدام است؟ بهلول فرمود: شرط دوم این است که هرگاه خواستی معصیت کنی زنهار که در ملک او نباشی. عبدالله عرض کرد: این از اولی مشکل‌تر است. همه‌جا ملک خداست پس کجا روم؟ بهلول فرمود: پس قبیح باشد که رزق او خوری و در ملک او باشی و فرمان او نبری. انصاف بده، شرط بندگی این باشد؟ و حال آن‌که در کلام خود فرموده است: «ان علینا ایابهم ثم ان علینا حسابهم.»

پس عرض کرد: شرط سوم کدام است؟ بهلول فرمود: شرط سوم آن است که اگر خواهی گناهی و یا خلاف امر او نمایی پنهان شوی که او تو را نبیند. عبدالله عرض کرد این از همه مشکل‌تر است زیرا که حقتعالی به همه چیز دانا و در همه جا حاضر و ناظر است و به همه چیز دانا و بیناست. پس صحیح باشد که روزی او بخوری و در ملک او باشی و در حضور او نافرمانی او کنی با این حال تو دعوی بندگی می‌کنی؟ با آنکه درکتاب خود فرموده «ولا تحسبن الله غافلاً عما بعمل الظالمون» یعنی گمان مبر که حقتعالی غافل است از عملی که ظالمان می‌کنند.

عبدالله عرض کرد شرط چهارم کدام است بهلول فرمود: در آن وقت که ملک‌الموت نزد تو آید به او بگو به من مهلتی بده تا فرزندان و دوستان را وداع کنم و توشه راه آخرت بردارم، آن وقت قبض روح کن. عبدالله عرض کرد این شرط از همه مشکل‌تر است، ملک‌الموت کی در آن وقت مهلت دهد که نفس برآرم؟ بهلول فرمود: ای مرد عاقل تو می‌دانی که مرگ را چاره نیست و به هیچ نوع او را از خود دور نتوان کرد و در آن دم ملک‌الموت مهلت ندهد. مبادا در عین معصیت پیک اجل در رسد و یکدم امان‌ات ندهد. چنانچه حقتعالی فرموده «فاذا جاء اجلهم لایستأخزون ساعه و لا یستقدمون» پس ای عبدالله از خواب غفلت بیدار شو و از غرور و مستی هوشیار شو و به کار آخرت درکار شو که راه دور و دراز در پیش است و از عمر کوتاه توشه دار و کار امروز به فردا مینداز. شاید به فردا نرسی. دم را غنیمت شمار و اهمال در کار آخرت منما! امروز توشه آخرت بردار که فردا در آنجا ندامت سودی ندهد. پس عبدالله سر برداشت و گفت: یا شیخ نصیحت تو را به جان و دل شنیدم و این چهار شرط را قبول کردم. دیگر بفرما و مزید کن: بهلول فرمود: در خانه اگر کس است یک حرف بس است.

نظرات 1 + ارسال نظر
parviz چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:14 ق.ظ

این یکی هم تبلیغات مذهبی است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد